« قَالَ النبی صلی الله علیه و سلم لعلیّ أَمَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى ـــ آیا راضی نیستی که نسبت به من همچون هارون باشی نسبت به موسی.» (صحیح بخاری ، ج4 ، ص209)
« أَنَّ رسول الله صلی الله علیه و سلم خَرَجَ إِلَى تَبُوکَ وَ اسْتَخْلَفَ عَلِیّاً فَقَالَ أَ تُخَلِّفُنِی فِی الصِّبْیَانِ وَ النِّسَاءِ قَالَ أَ لَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَیْسَ نَبِیٌّ بَعْدِی ـــ رسول خدا (ص) خارج شد به سوی تبوک و علی(ع) را جانشین خود قرار داد. پس علی (ع) گفت: آیا مرا جانشین قرار می دهی بر کودکان و زنان ؟! پیامبر خدا فرمودند: آیا راضی نیستی که نسبت به من همچون هارون باشی نسبت به موسی ؟ جز اینکه بعد از من پیامبری نیست.» ( صحیح بخاری ، ج 5 ، ص129) این حدیث در صحیح مسلم ، ج7 ، ص121 و سنن ترمذی ، ج5 ، ص 302 نیز آمده است که بعد از صحیح بخاری معتبرترین کتب روایی اهل سنّت می باشند.
طبق این حدیث شریف ، علی بن ابی طالب (ع) افضل از هارون نبی می باشد ؛ چون شکّی نیست که رسول الله (ص) از موسی(ع) برتر است ؛ پس علی (ع) نیز باید به همان اندازه از هارون (ع) افضل باشد تا این نسبت حفظ گردد. لکن در حدیث تصریح شده که علی (ع) نبی نیست چون بعد از رسول خدا پیامبری نخواهد آمد.
نبی اکرم(ص) فرمودند: « کان الناس من شجر شتّى ، و کنت انا و على من شجرة واحدة. ـــــ مردم همه از درخت دیگری هستند ولی من و علی از درخت واحدی هستیم.» (لسان المیزان ، ابن حجر عسقلانی ، ج3 ، ص180)
نیز « عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ لِعَلِیٍّ ع: یَا عَلِیُّ النَّاسُ مِنْ شَجَرٍ شَتَّى وَ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ، ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ- صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقى بِماءٍ واحِدٍ. ــــــ جابر بن عبد اللَّه گوید: از رسول الله صلى اللَّه علیه و آله شنیدم که به علی (ع) می فرمود: یا على! مردم از درختان پراکنده و مختلف هستند امّا من و تو از درخت واحدی هستیم. سپس رسول الله صلى اللَّه علیه و آله این آیه را قرائت فرمود: « وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقى بِماءٍ واحِدٍ ـــ و با باغهایى از انگور و کشت و نخل، از یک بن و غیر یک بن، که از یک آب سیراب مىشوند» » (المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج2 ، ص241 ـــ مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج9 ، ص100 ـــ میزان الاعتدال ، ذهبی ، ج2 ، ص306)
در این حدیث ، تصریح شده که رسول الله و علی (علیهما السلام ) از یک اصل و حقیقت بوده ، هر دو ثمره ی یک درخت می باشند و باقی انسانها ، که شامل انبیاء نیز می شود ، از اصل و حقیقت دیگری می باشند ؛ و شکّی نیست که رسول الله (ص) افضل خلایق می باشد ؛ پس علی (ع) هم که با رسول الله (ص) از یک اصل بوده و هر دو ثمره ی یک درخت وجودی هستند ، از باقی انسانها افضل است.
« عبدالله بن عمر قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ سُئِلَ بِأَیِّ لُغَةٍ خَاطَبَکَ رَبُّکَ لَیْلَةَ الْمِعْرَاجِ؟ فَقَالَ: خَاطَبَنِی بِلُغَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَأَلْهَمَنِی أَنْ قُلْتُ یَا رَبِّ خَاطَبْتَنِی أَنْتَ أَمْ عَلِیٌّ ؟ فَقَالَ یَا أَحْمَدُ أَنَا شَیْءٌ لَا کَالْأَشْیَاءِ لَا أُقَاسُ بِالنَّاسِ وَ لَا أُوصَفُ بالشبهات [بِالْأَشْبَاهِ ] خَلَقْتُکَ مِنْ نُورِی وَ خَلَقْتُ عَلِیّاً مِنْ نُورِکَ فَاطَّلَعْتُ عَلَى سَرَائِرِ قَلْبِکَ فَلَمْ أَجِدْ إِلَى قَلْبِکَ أَحَبَّ مِنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَخَاطَبْتُکَ بِلِسَانِهِ کَیْمَا یَطْمَئِنَّ قَلْبُک. ــــ عبد اللَّه بن عمر گفت: شنیدم از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله ، در حالی که از او پرسیده شد که خداى متعال، در شب معراج با چه لغت و زبانى با تو سخن گفت؟ فرمود: به لغت و زبان على، مرا مخاطب ساخت ؛ در آن حال الهام شدم که بپرسم خدایا! تو با من سخن مىگویى یا على با من صحبت مىکند؟ خداوند فرمود: اى احمد! من شیء هستم (وجودم ) امّا نه مثل دیگر اشیاء و موجودات ؛ نه با مردم قیاس مىشوم و نه با چیزهاى مشابه توصیف مىگردم. من تو را از نور خودم آفریدم و على را از نور تو خلق نمودم ، از آن پس به اسرار قلبت آگاه شدم و احدى را نزدیکتر و محبوبتر به قلب و دل تو از على نیافتم، از این رو به زبان و آواى على تو را مخاطب ساختم، تا قلبت آرام گیرد» (المناقب ، الموفق الخوارزمی ، ص78)
این حدیث نیز گواه آن است که علی بن ابی طالب (ع) بعد از نبیّ اکرم (ص) افضل مخلوقات عالم می باشد.
و فرمودند: « خلقت من نور الله عز و جل و خلق أهل بیتی من نوری، و خلق محبوهم من نورهم، و سائر الناس فی النار ــــ من از نور خدا آفریده شده ام و اهل بیت من از نور من خلقت یافته اند و دوستداران آنها نیز از نور ایشان آفرینش یافته اند و سایر مردم در آتشند.» (ینابیع الموده ، قندوزی حنفی ، ج1 ، ص46)
« قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ وَ لَا یُؤَدِّی عَنِّی إِلَّا عَلِی ـــ علی از من است و من از علی و هیچ کس جز علی وظایفم را به انجام نمىرساند.» (سنن ترمذی ، ج5 ، ص300 ، ترمذی تصریح نموده که این حدیث صحیح می باشد ـــ مسند امام احمد حنبل ، ج4 ، ص165)
در این حدیث نیز رسول الله (ص) از عینیّت بین خود و علی (ع) گزارش داده است که به بواسطه ی افضل الخلق بودن رسول الله (ص) آن حضرت نیز به تبع رسول الله افضل الخلائق می شود.
« قَالَ النَّبِیُّ ص أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ المدینةَ فَلْیَأْتِ مِنَ الْبَاب ــــ نبیّ خدا فرمودند: من شهر علم هستم و علی دروازه ی آن است ؛ پس هر که قصد ورود به شهر را دارد باید از دروازه ی آن وارد شود.» (المستدرک ، حاکم نیشابوری ، ج3 ، ص126 و 127 (وی این روایات را از چندین روای نقل نموده و تصریح کرده که روایت صحیح می باشد.) ) این حدیث از روات گوناگون و در بسیاری از کتب روایی اهل سنّت آمده است.
« قال رسول الله (ص): علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ ، لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض.هذا حدیث صحیح الاسناد. ــــ رسول خدا فرمودند: علی با قرآن است و قرآن با علی است ؛ این دو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. این حدیث از نظر سند صحیح می باشد.» ( المستدرک ، حاکم نیشابوی ، ج3 ، ص125 ـــ مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج9 ، ص135 ــ کنزل العمال ، متّقی هندی ، ج11 ، ص603 و دیگر منابع )
آیا کسی که دروازه ی علم رسول الله باشد و قرآن با او و او با قرآن باشد ، عالم به کلّ قرآن که تبیاناً لکلّ شیء می باشد نخواهد بود؟! اگر علی (ع) جاهل به یک حقیقت قرآنی بود ، در همان مورد از قرآن جدا می شد ؛ در حالی که روایت تصریح دارد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند.
« عن عمر بن خطّاب ، قال قال رسول الله صلّی الله علیه و سلّم : لمّا اذنب آدم علیه السلام الذنب الذی اذنبه ، رفع رأسه الی العرش ، فقال : فَقَالَ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ إِلَّا غفرت لی ! فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ وَ مَنْ مُحَمَّدٌ فَقَالَ تَبَارَکَ اسْمُکَ لَمَّا خَلَقْتَنِی رَفَعْتُ رَأْسِی إِلَى عَرْشِکَ فرأیت فِیهِ مَکْتُوباً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَعَلِمْتُ أَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ أَعْظَمَ عِنْدَکَ قَدْراً مِمَّنْ جَعَلْتَ اسْمَهُ مَعَ اسْمِکَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ یَا آدَمُ إِنَّهُ آخِرُ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ و لَوْ لَا هو مَا خَلَقْتُکَ. ـــــــ عمر بن خطاب گفت: رسول الله (ص) فرمود: زمانی که آدم (ع) آن نافرمانی را کرد ، سر خویش را به سوی عرش کرد ، پس گفت: خدایا به حقّ محمّد از تو می خواهم که مرا ببخشی! خدا به وی وحی نمود: محمّد کیست؟ آدم (ع) گفت: اسم تو مبارک است ؛ چون مرا آفریدی سرم را به سوی عرش کردم ، پس دیدم که در آن نوشته شده « لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ » پس دانستم که کسی چون او نزد تو صاحب عظمت نیست از آنها که اسم آنها را هم ردیف اسم خود ساختی. پس خدا وحی نمود به او که ای آدم! او آخرین انبیاء از فرزندان توست و اگر او نبود تو را نمی آفریدم. » (مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج8 ، ص253 ـــ المعجم الاوسط ، الطبرانی ، ج6 ، ص314)
« عن على قال: سألت النبى صلى اللّه علیه و سلم عن قول اللّه: (فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ) فقال: إن اللّه أهبط آدم بالهند، و حواء بجدة ، و إبلیس بمیسان، و الحیة باصبهان ، و کان للحیة قوائم کقوائم البعیر، و مکث آدم بالهند مائة سنة باکیا على خطیئته حتى بعث اللّه تعالى الیه جبرئیل و قال: یا آدم ألم أخلقک بیدى؟ألم أنفخ فیک من روحى؟ ألم أسجد لک ملائکتى؟ ألم أرزوجک حواء أمتى؟قال: بلى، قال: فما هذا البکاء؟ قال: و ما یمنعنى من البکاء و قد أخرجت من جوار الرحمن؟ قال: فعلیک بهذه الکلمات فان اللّه قابل توبتک و غافر ذنبک قل: اللهم إنى أسألک بحق محمد و آل محمد، سبحانک لا إله إلا أنت، عملت سوء و ظلمت نفسى فتب علىّ إنک أنت التواب الرحیم، اللهم إنى أسألک بحق محمد و آل محمد عملت سوء و ظلمت نفسى فتب على إنک أنت التواب الرحیم فهؤلاء الکلمات التى تلقى آدم » ( کنزل العمال ، المتقی الهندی ، ج2 ، ص 359 ــ شواهد التنزیل ، حاکم حسکانی ، ج1 ، ص101)